جانا

جانا

دلم هوای موهایم را کرده،حسابی...
بهر قهقه یا هق هق
چه فرقی دارد؟
اینجا دختری شانه هایش میلرزد...
meligolabi@yahoo.com

بوم

۱۵
شهریور

باید 8:45 اونجا میبودم ،نشستم صندلی عقب پرسید چرا نشستم عقب که گفتم باید کمربند ببندم دلم درد میگیره تازه آفتاب هم میخوره تو صورتم .دیگه چیزی نگفت.سرم توی گوسیم بود – میخواستم قسمت مکالمَمُ حفظ کنم ،سرمو گذاشتم روی پشتی صندلی چشامو بستم داشتم حفظیاتمو با خودم تکرار میکردم که یهو بــــــــــــــــــــــــوم(!)

گوشیم پرت شد تو شیشه ، خودمم با صورت توی صندلی بودم ،پام هم خورده بود به قسمت فلزی پایین صندلی، بابا میخواست پیاده بشه که در باز نمیشد ،یه آقاهه اومد درُ باز کرد ،گوشیشو برداشتُ پیاده شد ، بعدش بهم اشاره کرد پیاده شم خودم برم ...

پیاده شدم، کلی آدم جمع شده بودن ، اومدم از خیابون رد بشم که چشمم افتاد به ماشینمون، سمت چپش کلا داغون شده بود ...پام و بینیم خیلی درد میکنه ،کوفته شده ؛

کلا درصد تصادفمون بالاس :) فک کنم کلا بی ماشین شدیم .

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۵ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۱۰
  • ۱۸۲ نمایش
  • ملیـ ـکا

کَم کَم دارم از خودم میترسم،همه میخواهند من را بیرون کنند درست نمیدانم از چه ولی مطمئنم میخواهند بیرونم کنند شاید از همه جا -از خودم-از اتاقم- از دفترچه خاطراتم -از زندگیم-از زندگیشان -از قلبشان-از خاطراتشان -از کانتکت گوشی هایشان...میفهمم که دارم بیرون انداخته میشوم،میفهمم که میخواهند نباشم ولی خُب خیلی برایم سخت است ، نه اینکه بگویم برایم سخت است که میفهمم دارم بیرون انداخته میشوم –خب راستش این هم خیلی سخت است- ولی سخت تر از این اینست که نمیدام حالا که بیرون انداخته شدم کجایَم (؟)

نمیدانم کجای زندگیم ایستاده ام، گُم میشوم،سردرگم میشود وقتی همه باهم میخواهند بیرون بیندازنم،نمیدانم کجا باید باشم ، یادم میرود کی میخواهد کجا باشم و کی میخواهد کجا نباشم؛

حس وحال احسان را دارم، حس و حال عروسکی که خیلی وقت است دور نایلکس سفید پیچیده شده و گذاشتمش بالایِ بالای کمد و هر روز مقدار بیشتری خاک رویش مینشیند ، مثل احسانی که فقط میتواند ببیند بی رحمیَم را و دَم نزند.

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۴ شهریور ۹۴ ، ۱۵:۱۹
  • ۲۳۷ نمایش
  • ملیـ ـکا

وقتی دیدمش چشاش قرمز بود ،بیحال بود و این رو از دور هم میشد تشخیص داد، ساکت بود .برعکس همیشه ی جدیدش،گف که تموم دیشب رو نتونسته بخوابه ،گف تموم دیشب رو فکر کرده...

یادم نیست چی بهش گفتم ،یادم نیس دلداریش دادم یانه.شاید بعد اینکه گفت تموم دیشب رو فکر کرده پشیمون شده باشه ازگفتن حرفاش بهم ولی من خوشحال بودم،نه بخاطر شب بیداری اون،نه بخاطر اذیت دیدنش .بخاطر اینکه احساس کردم الکی یا واقعنکی حتی شده چند ثانیه براش صمیمی به حساب اومدم.

چند روز پیش یکی از آدم های مشترکمون گفت ازش خبری دارم(?) ، خیلی وقته باهاش حرف نزدم...

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۳ شهریور ۹۴ ، ۲۳:۰۶
  • ۲۱۱ نمایش
  • ملیـ ـکا

بیست و هفت

۱۱
شهریور

«حذف شد»

 

دوست دارم مامان ،با همه وجودم
 
+17:50 .12شهریور: مهری خانوم خیلی دوس داشتنیه ولی انقدرام که همه فک میکنن واسه من مهم نیس،دایی کاظم خیلی خوبه ، دوسش دارم ولی نه به اون دلیلی که بقیه فک میکنن ...
کاش انقد هم دیگه رو زود قضاوت نکنیم
 

دل به دریا زدم تو رو بِبرم

ولی توفان تو شکستم داد

گفته بودی که عشق کار تو نیست..

چشم های تو کار دستم داد

*احمدامیر خلیلی

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۲۱:۳۱
  • ۲۳۸ نمایش
  • ملیـ ـکا

سردرگمم

۱۱
شهریور

ازم پرسید :بعد از رفتنم گریه میکنی ؟ بهش گفتم فراموش نکن برای درد های بزرگ نمیتوان گریست باید تحمل کرد وذره ذره آب شد.پرسید:وقتی برم زندگیت چقدر عوض میشه ؟گفتم بعد از رفتنت چیزی عوض نمیشه ،فقط تنهاتر میشم ،تنهای تنها،تنهای تنها

 *مرتضی سرمدی

 

الان از همین وقت هاییست که میخواهم کلی چیز بگویم و نمیشود ،نمیدانم چگونه بگویم ،اصلا نمیدانم از چه بگویم ،نمیدانم...فقط نمیشود بگویم.

از ظهر رخت میشستم ،بادست (!!!)

عمه : هنوز باهات قهره ؟

امیر: نه .سه تا بوسش کردم آشتی کردیم ...:)

[امیر نوه ی عممه ، 5 سالشه .هرچند تا بخوای بوست میکنم .آشتی میکنی؟]

+خیلی باهام فرق داری سنجاقک ،خیـــــــلی زیاد

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۱۱ شهریور ۹۴ ، ۱۹:۵۴
  • ۲۲۴ نمایش
  • ملیـ ـکا