چی دردیست که دچارش کرده ای ام؟ هان؟ تو رفتی و من نه میتوانم فراموشت کنم،
نه میتوانم به تو برگردم،
نه میتوانم دوستت ندارم،
نه میتوانم داشته باشمت و
نه میتوانم از تو ننویسم،لعنت به تو و درد هایی که آوری،لعنت به تنهایی که تو را نصیبم کرد،لعنت به تویی که دستت را انداختی در زندگیم و چرخاندی و چرخاندی و چرخاندی و آخر سر مرا به سان مورچه ای بلند کرده و گذاشتی رو به راهی که نمیدانم مقصدش کجاست.
+این معجزه ست که من بعد تو هنوز شعر میخونم،هنوز شالگردن میندازم دور گردنم...ولی نه!من دیگه عطر نمیزنم،آره دیگه عطر نمیزنم.
- ۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۵
- ۵۶۸ نمایش