جانا

جانا

دلم هوای موهایم را کرده،حسابی...
بهر قهقه یا هق هق
چه فرقی دارد؟
اینجا دختری شانه هایش میلرزد...
meligolabi@yahoo.com

شصت.

۰۶
تیر

سلام،دوماه بود که نشد بیام،خیلی چیزا شد،خیلی حرفا بود که خواستم بگم اما نشد...شاید یه روز،شاید همین فردا بیام و همشو موب مو بگم...

این لینک تلگراممه:

Telegram.me/melikaGolabton

اینجا میتونین سریع تر دنبالم کنید....

{قرار نیسست اینجارو رها کنم،به هیچ وجه}

  • ۲ نظر
  • ۰۶ تیر ۹۵ ، ۲۳:۱۳
  • ۳۷۱ نمایش
  • ملیـ ـکا

هانیه:*

۰۴
ارديبهشت

+فقط میخوام بدونی ...همین که دور و برت بودم بهترین اتفاق زندگیم بود ...(Drive)

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۴ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۹:۴۶
  • ۳۲۹ نمایش
  • ملیـ ـکا

لعنت

۰۲
مهر

لعنت به همتون،لعنت ب ریاضی،به ارمی،به خالقی،ب عشقی، ب اکبرآبادی....ب الهام،به مریم...لعنت به مدرسه ای که توی 30ساعتش جا واسه ارمی نباشه،لعنت به نظامی که توش توی مدرسه دبیرای مرد جولون میدن و نباید ب دخترا درس بدن،لعنت ب نظام آموزشی،لعنت ب پسرایی که جای من دارنت...لعنت به حس های خوشبینانه،لعنت به همتون

  • موافقین ۲ مخالفین ۲
  • ۰۲ مهر ۹۵ ، ۰۰:۵۰
  • ۴۱۶ نمایش
  • ملیـ ـکا

چی دردیست که دچارش کرده ای ام؟ هان؟ تو رفتی و من نه میتوانم فراموشت کنم،

نه میتوانم به تو برگردم،

نه میتوانم دوستت ندارم،

نه میتوانم داشته باشمت و

نه میتوانم از تو ننویسم،لعنت به تو و درد هایی که آوری،لعنت به تنهایی که تو را نصیبم کرد،لعنت به تویی که دستت را انداختی در زندگیم و چرخاندی و چرخاندی و چرخاندی و آخر سر مرا به سان مورچه ای بلند کرده و گذاشتی رو به راهی که نمیدانم مقصدش کجاست.

+این معجزه ست که من بعد تو هنوز شعر میخونم،هنوز شالگردن میندازم دور گردنم...ولی نه!من دیگه عطر نمیزنم،آره دیگه عطر نمیزنم.

  • ۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۱:۲۵
  • ۳۹۶ نمایش
  • ملیـ ـکا

شصت و سه.

۲۲
تیر

من خیلی چیزها را درست از زمانی که تو با رفت و آمدت به زندگیم به گند کشیدی نمیفهمم،من نمیفهمم چرا آدمها در زندگیشان دلتنگی دارند،نمیفهمم چرا آدمها باید همدیگر را دوست بدارند و بعدش به مثال خر پشیمان شوند،من نمیفهمم چرا نباید آدمها سرشان بیندازند پایین و زندگیشان را بکنند،اگر همه آدمها سرشان را می انداختند پایین و زندگیشان را میکردند دیگر کسی عاشق راه رفتن کسی نمیشد،دیگر کسی دل به چشم و ابروی دیگری نمیبست،دیگر واژه ای به نام و مفهوم عشق و دوست داشتن نبود،آهنگ های غمگین هم نبودند،کاش آدمها ربات بودند،ربات های چینی!

  • ۲۲ تیر ۹۵ ، ۰۰:۴۶
  • ۳۳۱ نمایش
  • ملیـ ـکا

یکی باید باشد که بنشیند در صندلی روبرویت،در همان کافه ای که دوستش داریُ با چشمانش تورا نفس بکشد،آنقدر که نفسهایت به شماره بیفتد،از خودت فرار کنیُ جز آغوش او جایی نداشته باشی.


  • ۰۶ تیر ۹۵ ، ۲۳:۲۴
  • ۴۵۶ نمایش
  • ملیـ ـکا

میدانی باور کردن در عین باورنکردن چیست؟

این است که من یک چیزی را باور کردم و بخاطر یک سری چیزهای دیگری میخواهم باور نکنم،یعنی شرایط یک طوری میشود که هِی با خودم میگویم مگر میشود؟اصلا مگر امکان دارد؟ نه بابا توهم زده ام!

اینکه تو آمدی ، سلام کردی ، دست دادی ، گوشه ای نشستی، کتابت را باز کردی

اینکه من سلام کردم،دست دادم،مثلا به کارم ادامه دادم ،در عمل انجام شده قرار گرفتم،اجبارا کسی را در آغوش گرفتم که نه تنها حسِ خوبی عایدم نشد بلکه حالم هم از خودم بهم خورد

اینکه تو بلند شدی و رفتی

اینها باورکردن در عین باورنکردن است،این ها توانایی این را دارند که تا آخر عمر بتوانند دهانت را در بیشترین حد ممکن باز نگه دارند،امان از اینها،امـــان!

  • ۰۶ تیر ۹۵ ، ۲۳:۱۸
  • ۳۱۹ نمایش
  • ملیـ ـکا

جلد دوم از کتاب"من پیش از تو به اسم"پس از تو" منتشر شد! از نشر آموت،البته من فقط یه جا خوندم که منتشر شد و اِلا نه توسایتی هست نه تو کتاب فروشی ای،شدیدا و در به در هم دنبالش هستم،کاش زودتر پیداش کنم؛حالا اینکه چرا اینقد عجله دارم واسه گرفتنش رو به موقع میگم.


  • ۵ نظر
  • ۰۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۵:۲۲
  • ۵۲۶ نمایش
  • ملیـ ـکا

میدانی شیرین جان؟میدانی شیرینی مثل تورا خواستن چقدر دردناک شیرین است؟ میدانی خواستن ستاره ی پر نورِ آسمان چقدر درناک است؟

من نِی نِی چشمانم، بند بند وجودم،تک تک سلولهایم، دانه دانه ی انگشتانم،

همه ی همه

تورا میخواهند...

تورا میخواهند برای زندگی کردن

عمل غیر ارادی فقط این نیست که سوزن برود توی پایمان و جیغمان در آید

عمل غیر ارادی میتواند دوس داشت تو باشد،

میتواند دوس داشتن دستهایت باشد

میتواند دوس داشتن چشمهایت باشد

میتواند دوس داشتن صدایت باشد

حتی میتواند دوس داشتن آسمانی باشد که تو در آن نفس میکشی...

 

 

  • ۲۶ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۱۰
  • ۳۳۷ نمایش
  • ملیـ ـکا

تو با قلب ویرانه ی من چه کردی
ببین عشق دیوانه ی من چه کردی

در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با بالِ پروانه ی من چه کردی

ننوشیده از جام چشم تو مستم
خمار است میخانه ی من، چه کردی؟

مگر لایق تکیه دادن نبودم
تو با حسرتِ شانه ی من چه کردی؟

مرا خسته کردی و خود خسته رفتی
سفر کرده با خانه ی من چه کردی؟

جهان من از گریه است خیسِ باران
تو با سَقف کاشانه ی من چه کردی؟


 

  • ۴ نظر
  • ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۴۷
  • ۱۴۵۰ نمایش
  • ملیـ ـکا


ادوارد: میدونی فرق بین درد و رنج چیه؟آنا: چه فرقی میکنه؟ وقتی دوتاشون بدن!ادوارد: وقتایی که باهات حرف میزنم وحواست پیش یکی دیگه س،این میشه رنج!آنا: خب درد چیه اونوقت؟ادوارد : که با این حال باز دوستت دارم!

*رابرت کیوساک

من اختیار نکردم به جز تو یارِ دگر به غیرِ گریه که آن هم در اختیارم نیست ...هیچگاه نفهمیدی جواب "دوستت دارم"هایی که دوستشان دارم همچنین نیست،تو اگر بگویی دوستت دارم!اگر بار دیگر بگویی دوستت دارم......راستی اصلا میخواهی بدانی اگر بگویی چه میکنم؟خب میتوانی امتحان کنی تا ببینی:)

اگر آن ترک شیرازی به دست ارد دل مارا

به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را

بده ساقی می باقی،که در جنت نخواهی یافت

کنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را

* حافظ

+یه سری مسابقات هس به اسمIMC(مسابقات جهانی ریاضی) که امسال مرحله سومش تایلنده،دیروزکیمیا گف مرحله اول قبول شدم،آقا ماکلی خوشحااال،بعد اومدم خونه گفتم نکنه اشتباه کرطه و اینا،بعد امروز تو مدرسه نمتونستم صفحمو بیارم،شمارندمو دادم مسئول کارگاهمون زد بعد دیدم نه!جدی جدی قبول شدم! بعدش فهمیدیم کلا مارو از طرف اداره نمیبرن،ینی خیلی شیک برگشتن گفتن به ما هیچ ربطی نداره،مدرسمونم که از اون بدتر،50تومن نمیدن حالا وردارن ما هف نفرو ببرن؟ کلا اینکه قضیه رفتنمون رو هواس،10هم مرحله دومه،ما رو نگه داشتن بین زمین و آسمون...خدا بخیرمون کنه

  • ۱۵ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۲۰
  • ۳۴۰ نمایش
  • ملیـ ـکا