جانا

جانا

دلم هوای موهایم را کرده،حسابی...
بهر قهقه یا هق هق
چه فرقی دارد؟
اینجا دختری شانه هایش میلرزد...
meligolabi@yahoo.com

۱۶ مطلب با موضوع «از زبان عکس ها» ثبت شده است

من پذیرفتم شکست خویش را،

پندهای عقل دوراندیش را،

من پذیرفتم که عشق افسانه است...

این دل درد آشنا دیوانه است

میروم شاید فراموشت کنم

با فراموشی هم آغوشت کنم

میروم از رفتن من شاد باش

از عذاب دیدنم آزاد باش

گرچه تو تنهاتر از من میشوی

آرزو دارم شبی عاشق شوی

آرزو دارم بفهمی درد را

تلخی برخوردهای سرد را

آرزو دارم خدا شادت کند

بعد شادی تشنه ی نامم کند

آرزو دارم شبی سردت کند

بعد آن شب همدم دردت کند

تا بفهمی با دلم بد کرده ای

با وجود احتیاج دست مرا رد کرده ای

می رسد روزی که بی من لحظه ها را سر کنی

می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی
می رسد روزی که تنها در کنار عکس من

نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی

*حمید مصدق


  • ۰۲ آذر ۹۴ ، ۲۲:۵۲
  • ۲۷۸ نمایش
  • ملیـ ـکا

بیستُ شش

۲۸
آبان

من تمنا کردم

که توبا من باشی

تو به من گفتی

هرگز.....هرگز.....

پاسخی سخت و درشت

ومرا غصه این هرگز کشت....

*حمید مصدق

Image result for ‫وقتی دلتنگ کسی باشی‬‎

امروز رفتم واکسن زدم،عکسش آپالود نشد میخواستم بزارم...

  • ۳ نظر
  • ۲۸ آبان ۹۴ ، ۱۲:۰۶
  • ۲۲۲ نمایش
  • ملیـ ـکا

بیست.

۰۸
آبان

امروز با حرفی که شاید کاملا بدون قصد زده شد چشمانم روی هم افتاد و من از پس چشمانم مرگ خود را دیدم ! من نباید انقدر بی رحمانه بمیرم ،حق ندارند انقدر بی رحمانه به دارم بکشند ،نه!!!حق ندارند،من نباید اینگونه بمیرم!!!نه


شهری که منم، رو به تــو آغوش گشوده است

هر رهگذری در خـــورِ دروازه ی من نــیست  !

 

*علیرضا بدیع




  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۸ آبان ۹۴ ، ۱۷:۰۳
  • ۲۰۳ نمایش
  • ملیـ ـکا

مثل یک ماهی لیز

از دهانم افتاد

واژه هایی که به هم چسبیده

بوی دوست داشتن داشت

و توام قاپ زدی

مثل یک مرغ حریص

چه خیال خامی

فکر ان مرغ حریص

حرف هایم افتاد

مثل یک ماهی پیر

گوشه ای هم جان داد.

مثل یک شیر برنج

در تماشا بودی

+مرتبط با شعر نیست اما قرار بود بگذارمش.


  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۰۴ آبان ۹۴ ، ۱۴:۴۳
  • ۲۰۵ نمایش
  • ملیـ ـکا

پانزده

۱۹
مهر


- بذار حدس بزنم .. اون میخواست یه مسابقه ی مهم ببینه و تو نتونستی خفه خون بگیری ؟!

نه ! بنظر نمیاد خیلی حراف باشی .. اوه فهمیدم ! وقتی دوس پسرت داشت با یه هرزه حال میکرد مچشو گرفتی .. و اونم با یه بادمجون زیر چشمت ازت عذرخواهی کرد

+ بدتر 

- بدتر ؟

+ من به کافه ای که اون توش کار میکرد رفتم تا غافلگیرش کنم .و اون با یه دختر از اونجا اومد بیرون . میدونی . اولین شبی که همدیگرو دیدیم از جلوی یه نونوایی رد شدیم که کیسه های شکرش رو آورده بودن بیرون .شکرا همه جا توی فضا پخش شده بودن .یه طوفان شکری .. روی لبم غبار شکر بود و قبل از اینکه من رو ببوسه دستشو آورد و کمی از غبارو با سرانگشتاش پاک کرد 

و حدس بزن چی شد ؟

- چی شد ؟

+ دیدم که اون دقیقا همین کارو با اون دختر کرد !



دلخوش به چیزی نیستم ، این برزخُ زیبا نکن

با مشت میکوبم به در ،بشناسم اما وا نکن

*احسان افشاری

  • موافقین ۱ مخالفین ۰
  • ۱۹ مهر ۹۴ ، ۱۵:۲۹
  • ۱۹۱ نمایش
  • ملیـ ـکا

دوازده

۰۶
مهر

دلبرا یک بوسه دادی اینهمه نازت ز چیست

گر پشیمان گشته ای بگذار درجایش نهم

*رستاک حلاج


http://s3.picofile.com/file/8213587576/11752550_845450342214850_8290919171432482397_n.jpg

  • موافقین ۰ مخالفین ۰
  • ۰۶ مهر ۹۴ ، ۱۸:۴۰
  • ۲۰۰ نمایش
  • ملیـ ـکا